راز پسری که خودش را دختر جا زده و به‌عنوان روانشناس، دختر ۱۵ساله را فریب داده بود، فاش شد.
کد خبر: ۱۲۹۵۱۷۴

به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین از  همشهری آنلاین، چند روز قبل زنی به اداره پلیس رفت و خبر از ناپدید شدن دخترش داد. او گفت: دخترم دانش‌آموز کلاس نهم است اما از زمانی که به بهانه خرید از خانه بیرون رفته، دیگر برنگشته و حتی موبایلش را هم جواب نداده است. همه جا را ‌دنبالش گشتم اما هیچ اثری از او پیدا نکردم. او به تازگی با پسری در فضای مجازی آشنا شده بود که می‌گفت روانشناس است و به او مشاوره می‌دهد. من احتمال می‌دهم که این پسر دخترم را فریب داده است.

عاقبت اعتماد یک دختر به روانشناس قلابی | دختر را به کلبه‌ای جنگلی برد و ...

با اظهارات این زن تحقیقات برای پیدا کردن دختر گمشده شروع شد. مأموران در نخستین اقدام موفق شدند پسر روانشناس را که جوانی ۳۴ساله به نام حامد بود شناسایی کنند. ۴۸ساعت از ناپدید شدن دختر دانش‌آموز گذشته بود که ردی از پسر جوان در یک کلبه جنگلی حوالی روستایی در شمال کشور به‌دست آمد و وقتی مأموران به آنجا رفتند، علاوه بر دستگیری حامد، دختر گمشده را در کلبه جنگلی پیدا کردند.

روایت دختر از ماجرا

دختر نوجوان به مأموران گفت: ۶‌ ماه قبل در اینستاگرام با حامد آشنا شدم. او ابتدا خودش را ستاره معرفی کرد و عکس یک دختر را هم در پروفایلش گذاشته بود. به همین دلیل وقتی گفت مشاور است، درخصوص مسائل درسی و زندگی با او صحبت می‌کردم. ارتباط ما ادامه داشت تا اینکه او شماره موبایلم را گرفت و در واتساپ به من پیام داد. برایش وویس فرستادم و از او خواستم که او هم برایم پیام صوتی بفرستد. آنجا بود که او رازش را فاش کرد و گفت پسر است.

دختر نوجوان ادامه داد: می‌خواستم ارتباطم را با او به‌هم بزنم اما او گفت که اسمش مهران و روانشناس است و می‌تواند در زندگی‌ام به من کمک کند. آن روزها شرایط بدی داشتم و در درس و زندگی با مشکل روبه‌رو شده بودم. ارتباطم با مهران ادامه داشت و در این مدت توانسته بود اعتماد کامل مرا جلب کند. یک روز به من گفت که زندگیم طلسم شده و برای شکستن این طلسم باید مقدار زیادی طلا پیش او ببرم تا با هم نزد یک رمال برویم و او با کمک طلاها همه ارواح بد را دور و طلسم را باطل کند. من حرف هایش را باور کردم و تصمیم گرفتم طلاهای مادرم را بردارم و همراه او پیش رمال برویم.

دختر ادامه داد: روز حادثه با او در خیابان قرار گذاشتم و سوار ماشینش شدم. درحالی‌که کیفی پر از طلاهای مادرم همراهم بود. مهران گفت چرا مضطربی و من گفتم به‌شدت استرس دارم. او قرصی به من داد و گفت برای رهایی از استرس آن را بخور. وقتی قرص را خوردم، از هوش رفتم و چشمانم را که باز کردم، در کلبه‌ای وسط جنگل زندانی بودم. او با تهدید به من تجاوز کرد و طلاهای مادرم را از من گرفت.

روایت پسر جوان

پسر ۳۴ساله که دانشجوی انصرافی رشته روانپزشکی است، در بازجویی‌ها منکر تجاوز و سرقت طلاها شد و گفت: قبول دارم که در ابتدا خودم را دختر معرفی کردم و شاکی را فریب دادم، اما وقتی حقیقت را به او گفتم، اصرار کرد همدیگر را ببینیم. آن روز به من گفت که با خانواده‌اش اختلاف دارد و خواست او را جایی ببرم. چرا که می‌خواست مدتی از خانواده‌اش دور باشد. من هم یک کلبه جنگلی اجاره کردم و او را بردم شمال. هیچ اجباری هم در کار نبود. من اتهام تجاوز و سرقت را قبول ندارم. طلاهای مادرش را خودش برداشته و همراهش آورده بود که پولش را صرف اجاره کلبه کنیم. با اظهارات پسر جوان، بازپرس جنایی برای او قرار قانونی صادر کرد و تحقیقات در این پرونده ادامه دارد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها